شهرآرانیوز - با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تغییرات بسیاری در شئون زندگی مردمان این سرزمین رخ داد که حالا به چندین کشور تبدیل شده بود. یکی از این تغییرات شکل گیری ادبیاتی بود که کمترین تفاوتش با ادبیات گذشته پرداختن به همین دگرگونی تاریخی و پیامدهای آن بود. «تدفین پارتی» نوشته لودمیلا اولیتسکایا، نویسنده مطرح اهل روسیه، مصداقی از آثار ادبی برخاسته از تغییرات یادشده است. اولیتسکایا در این داستان افزون بر مسئله فروپاشی شوروی، به مفاهیمی، چون مهاجرت و مشکلات آن، جایگاه هنرمند، رؤیای آمریکایی، عشق و روابط زناشویی میپردازد و از این رهگذر، دغدغههای خود را به عنوان نویسندهای که به جامعه خود بی تفاوت نیست، دنبال میکند.
کتاب لحظاتی را در یک آپارتمان در نیویورک به نمایش درمی آورد که آلیک نقاش روسِ مهاجر بر بستر مرگ آخرین نفس هایش را میکشد. در حالی که هواداران مهاجرش به بالین او آمده اند، از تلویزیون تصویر حضور تانکها در مسکو و صحبتهای بوریس یلتسین، نخستین رئیس جمهور روسیه پس از فروپاشی، پخش میشود. در این وضعیت، خواننده کتاب مهاجرانی را میبیند که هنوز دل از میهنشان نبریده اند...
پارهای از کتاب:
«فیما مثل پدر و پدربزرگش پزشک بود، اما با وجودِ تحصیلات و اصل و نسبش، کاروبار او آن طور که باید و شاید پیش نرفت. هنوز از پس امتحانات اینجا برنیامده بود و حالا سال پنجمی بود که به صورت پاره وقت، به عنوان مسئول آزمایشگاه در کلینیک شیک وپیکی کار میکرد. بااین حال هر روز به آلیک سر میزد، انگار امیدوار بود کاری از دستش بربیاید.
روی آلیک خم شد و گفت: «چطوری پیرمرد؟»
«آه، تویی؟ برنامه حرکت را آورده ای؟»
فیما تعجب کرد: «برنامه حرکت؟ کدام برنامه حرکت؟»
آلیک لبخند خفیفی زد: «برنامه حرکتِ کشتی دیگر...» فیما با خودش گفت دیگرکارش تمام است، دارد مشاعرش را هم از دست میدهد... و رفت به آشپزخانه، سراغ یخچال تا یک قالب یخ پیدا کند.
تی شرت فکر کرد: «احمق ها! همه شان یک مشت ابله اند! ازشان متنفرم!» او تازه چند واحد اسطوره شناسیِ یونان پاس کرده بود و تنها کسی بود که حدس زد منظور آلیک احتمالا کشتیهای ساوث فری نیست. با قیافهای حق به جانب و عصبانی رفت کنار پنجره، گوشه کرکره را کنار زد و مشغول تماشای خیابان شد. آن پایین همیشه یک اتفاقی، چیزی برای تماشا در جریان بود. آلیک اولین آدم بزرگی بود که تی شرت او را لایق معاشرت میدانست.»
«تدفین پارتی» را نشر برج با ترجمه یلدا بیدختی نژاد در ۱۶۸ صفحه به چاپ رسانده است.